جلالالدین فارسی که مهدی کروبی او را جلال الدین قاتل می نامد در سال ۱۳۷۱ در طالقان، در پی نزاعی بر سر شکار پرندگان؛ محمدرضا رضاخانی (نویسنده و مترجم) را با اسلحه شکاری هدف قرار داد و به قتل رسانید. قوه قضائیه وقت به ریاست آیت الله محمدی یزدی این قتل را از نوع غیر عمد تشخیص داد. او کماکان خود را حامی احمدی نژاد می داند و پیش از این با پست خواندن میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ را دروغگو خطاب کرده بود. از وی نیز به عنوان یکی از یاران نزدیک قذافی یاد می شود که در جریان ربودن امام موسی صدر در لیبی قرار داشته است.
آرمان، فرزند محمد رضا رضاخانی، دانشجوی رشته مهندسی آی.تی، برگزيده ی دو سال پیاپی جشواره خوارزمی بوده. نخبه رياضيات ممتاز کشوری در المپياد رياضی، مکتشف قانونی در رياضی به نام قانون مربعات و مثلثات ”رضا خانی“ و مخترع جوان در زمينه هايی چون سازه های معماری و کمک آموزشی فرکتال است که در حوادث پس از انتخابات بیش از یکسال و نیم زندانی ۳۵۰ اوین و انفرادی ۲الف سپاه بوده است.
یادداشتی از آرمان رضاخانی به بهانه مصاحبه اخیر جلال الدین فارسی با روزنامه اعتماد به شرح زیر است:
به نام پروردگار آزادی
هنگامی که هنوز کودکی شیرخواره بودم، آن زمان که هنوز معنی خوبی و بدی، عدل و ظلم را نمیدانستم، نامزد اولین دوره ریاست جمهوری از پی تفریح به مراتع طالقان برای شکار رفته بود، به همان جایی که بنابر گردش روزگار پدر نیز حضور داشت، حضوری در باب ترجمه حال درختان و پرندگان. که ای که در دور دستها نشستهاید آب را گل نکنید! نکشید! نزنید! غارت نکنید! غافل از اینکه گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود. پدر دفاع از پرندگان برخاست و افسوس این واکنش به مزاج جلاد دین، جلال الدین فارسی یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی و از جمله پیشگامان انقلاب فرهنگی و یکی از انکار کنندگان تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ خوش نیامد. فردی که آقای مهدی کروبی بعدها او را جلال الدین قاتل و جزء معدود سرنشینان قایق شکسته نظام معرفی می کند؛ شلیک کرد و کشت، بی آنکه بیاندیشد شاید زنی چشم به راه همسر یا فرزندانی دل تنگ دست محبتی باشند ، و این طالقان بود که شد قتلگاه پدر.
بعد از آن مادر، خواهر و من در اغوش ان ها در پی یافتن عدالت وعده داده شده انقلاب ۵۷ بودیم که گذرمان به دادگاههای نمایشی و فرمایشی افتاد. دادگاهی که جریان آن به یکی از جنجالی ترین و بحث برانگیز ترین پرونده های نظام قضایی ایران تبدیل شد. تاجایی که عباس عبدی -سردبیر روزنامه سلام- به عنوان روزنامه نگار پیگیر این پرونده در مقدمه کتاب محاکمه قانون به قلم وحید پوراستاد چنین می آورد: “از ابتدای کار قراین و شواهد تماما حکایت از ان می کرد که قرار نیست پرونده روال عادی را طی کند؛ مهمترین دلیل در اثبات این امر آزاد کردن فرد متهم به قتل عمد بود که علی الاصول در ایران سابقه نداشت. .. شاید دست اندر کاران امر فکر می کردند که صحیح نیست آقای فارسی اعدام شود.”
شاید برای نسل من باورش سخت باشد، چطور امکان دارد دستور آزادی فوری قاتلی با نظر شیخ محمد یزدی ریس وقت قوه قضاییه صادر شود؛ درحالی که سالها بعد هم حرفه او صادق لاریجانی -برادر چهارم لاریجانی ها- از شنیده شدن صدای فرزندی توسط مادرش جلوگیری می کند. می ستایم مجید را که توکلش بر خدا بود و نه به افرادی همچون شیخ محمد یزدی و صادق لاریجانی.
شیخ محمد یزدی که تشبیه او به شریح قاضی، ظلمی بزرگ در حق شریح است، همان است که خود در خطبه های نماز جمعه پایتخت می گفت : “من چون عصبانی مزاج هستم برخی دوستان توصیه می کنند کمتر صحبت کنم.” شیخی کم سواد و پرمدعا، که اکنون جزء افرادی است که ننگ حمایت از خامنه ای را به جان می خرد.
بگذرم ! پس ازمرگ مظلومانه پدر، با امید صبر کردیم، جوانه زدیم و دوباره سبز شدیم. هرچند پدر را به یاد ندارم، هرچند گرمای دستش را احساس نکردم ولی من آرمان فرزند “محمدرضا” هستم؛ همان که مردم ضامن کبکش خواندند. من هم مانند او و هزاران نفر دیگر برای دفاع از ایران بپا خواستیم و از ذلت و خواری دوری جستیم و “هیهات منالذلّه” را سرلوحه خویشتن قرار دادیم، درفش کاویانی علم کردیم ونه با سلاح گرم و چکاندن تیر، بلکه با قلم و فریاد خویش به مبارزه علیه ضحاکیان زمان شتافتیم. زمان گذشت و تاریخ باز تکرار شد، هم برای من و هم برای خیلی از هموطنان دادگاههای نمایشی و فرمایشی یکبار دیگر علم شدند. در این بیدادگاهها به من و هزاران تن از دوستداران این آب و خاک حکمهای ننگین اعدام، تبعید، زندان و شلاق داده اند، آری! این دستگاه معیوب قضا که با به هیچ انگاشتن خون پدر که علیه ظالم بلند شده بود، بعد از گرفتن او از ما؛ یکبار دیگر تیر کینه اش را به سوی خانواده ما نشانه گرفت. تیری که بیش از دوسال بین من و خانوادهام فاصله انداخته است. اگر چه این حکومت ظلم همچنان به پیش میراند ولی هرگز یک دیار به ظلم و جور نمی ماند برپا و استوار! بگذارید در آخر یادی هم بکنم از ستار بهشتی که مظلوم و غریبانه رفت و در وبلاگش نوشت:
“چراغ ظلم ظالم تا دم محشر نمی سوزد / اگر سوزد، شبی سوزد، شب دیگر نمی سوزد.”
و البته بهترین نشانه از رو به خاموشی رفتن آن چراغ، مصاحبه اخیر جلال الدین قاتل است که تلاش کرده با گفتن سخنانی به غایت بی پایه، خود را دچار عدم تعادل روانی نشان دهد تا در فردایی که نزدیک است، پاسخگوی جنایت خویش در طالقان نباشد.
گرگهاخوب بدانند، در این ایل غریب / گر پدر مرد ، تفنگ پدری هست هنوز
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند / توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
آب اگر نیست نترسید،که درقافله مان / دل دریایی وچشمان تری هست هنوز
مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیر نَفَسٍ اَو فَسادَ فی اَلارضِ فکَأنَمّا قَتَلَ النَّاسَ جَمیعا
هر کس کسی را جز به قصاص قتل یا به جزای فساد در روی زمین بکشد مانند این است که همه مردم را کشته باشد.
«آیه شریفه ۳۲ سوره مبارکه مائده»
ترجمه آقای جلال الدین فارسی
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/01/153093.php
No comments:
Post a Comment